مباحث اسلامی, مناسبات

روزشمار حسینی (۱۹) سوم محرم‌ الحرام سال ۶۱ هجرى قمرى‌

۷۹۸۴۹-۲۳۹۰۲۴-۱۴۰۲۷۲۸۳۳۹

سوم محرم‌الحرام سال ‌۶۱ هجرى قمرى

اعزام لشکر به سوى کربلا

عمربن سعد یک روز بعد از ورود امام به کربلا یعنی روز سوم محرم با ‏چهارهزار سپاه از اهالی کوفه وارد کربلا شد.‏ برخی نوشته‌اند که قوم بنوزهره نزد عمر بن سعد آمده و گفتند: تو را به ‏خدا سوگند می دهیم که از این کار (مقابله با امام حسین (ع) در گذر و تو داوطلب جنگ ‏با حسین مشو، زیرا این باعث دشمنی میان ما و بنی‌هاشم می‌شود. عمربن سعد نزد ‏عبیدالله رفت و استعفا کرد ولی عبیدالله استعفای او را نپذیرفت و او تسلیم شد.

برخی از ‏تاریخ نویسان نوشته‌اند عمربن سعد دو پسر داشت یکی به نام حفص که پدر را تشویق و ‏ترغیب به رفتن می‌کرد تا با امام (ع) مقاتله کند ولی فرزند دیگرش او را به شدت از اقدام ‏به چنین کاری بر حذر می‌داشت و سرانجام حفص نیز با پدرش راهی کربلا شد.‏

از وقایعی که در روز سوم محرم‌الحرام ذکر شده این است که امام (ع) قسمتی از زمین ‏کربلا را که قبرش در آن واقع است از اهل نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم خریداری ‏کرد و با آنها شرط کرد که مردم را برای زیارت قبرش راهنمایی نموده و زوار او را تا سه روز ‏میهمانی کنند.‏

سان بن فائد می‌گوید من نزد عبیدالله بودم که نامه عمر بن سعد را آوردند و در آن نامه ‏چنین آمده بود چون من با سپاهیانم در برابر حسین و یارانش پیاده شدم قاصدی نزد او ‏فرستاده و از علت آمدنش جویا شوم او در جواب گفت: اهالی این شهر برای من نامه ‏نوشته و نمایندگان خود را نزد من فرستاده و از من دعوت کرده‌اند. عبیدالله چون نامه ‏عمربن سعد را خواند، گفت: اکنون که در چنگ ما گرفتار شده امید نجات دارد! ولی حالا ‏وقت فرا نیست.‏

عبیدالله به عمربن سعد نوشت نامه تو رسید و از مضمون آن اطلاع یافتم از حسین بن ‏علی بخواه تا او و تمام یارانش با یزید بیعت کنند، اگر چنین نکرد ما نظر خود را خواهیم ‏نوشت! چون این نامه به دست عمربن سعد رسید گفت: می‌پندارم که عبیدالله بن زیاد ‏خواهان عافیت و صلح نیست عمربن سعد، نامه عبیدالله بن زیاد را به اطلاع امام حسین ‏نرساند زیرا می‌دانست که آن حضرت با یزید هرگز بیعت نخواهد کرد.‏

عبیدالله بن زیاد پس از اعزام عمر بن سعد به کربلا، اندیشه اعزام سپاهی انبوه را در سر ‏می‌پروراند و بعضی نوشته‌اند که مردم کوفه جنگ کردن با امام حسین (ع) را ناخوش ‏می‌داشتند و هر کس را به جنگ آن حضرت روانه می‌کردند بازمی‌گشت عبیدالله بن زیاد ‏شخصی را به نام سویدبن عبدالرحمان فرمان داد تا در این مساله (فرار از جنگ) تحقیق کند ‏و متخلفان را نزد او برد و او یک نفر شامی را که برای انجام امر مهمی از لشگرگاه به ‏کوفه آمده بود، گرفته و نزد عبیدالله برد و او دستور داد سر آن مرد شامی را از تنش جدا ‏نمایند تا کسی جرات سرپیچی از دستورات او را نکند! نوشته‌اند که آن مرد شامی برای ‏طلب میراث به کوفه آمده بود.

عبیدالله شخصاً از کوفه به طرف نخیله حرکت کرد و کسی را نزد حصین بن تمیم که به ‏قادسیه رفته بود، فرستاد او به همراه چهارهزار نفر که با او بودند به نخیله آمد، سپس کثر ‏بن شهاب حارثی، محمدبن اشعث، قعقاع بن سوید و اسماء بن خارجه را طلب کرد و ‏گفت: در شهر کوفه گردش کنید و مردم را به طاعت و فرمانبردای از یزید و من فرمان ‏دهید و آنان را از نافرمانی و برپا کردن فتنه برحذر دارید و آنان را به لشگرگاه فرا خوانید ‏پس آن چهارنفر طبق دستور عمل کردند و سه نفر از آنها به نخلیه نزد عبیدالله بازگشتند ‏و کثیر بن شهاب در کوفه ماند و در میان کوچه‌ها و گذرگاهها می‌گشت و مردم را به ‏پیوستن به لشکر عبیدالله تشویق می‌کرد و آنان را از یاری امام حسین (ع) برحذر ‏می‌داشت.‏

عبیدالله گروهی سواره را بین خود و عمر بن سعد قرارداد که هنگام نیاز از وجود آنها ‏استفاده شود و هنگامی که او در لشگرگاه نخیله بود شخصی به نام عمار بن ابی سلمه ‏تصمیم گرفت که او را ترور کند ولی موفق نشد و به طرف کربلا حرکت کرد و به امام ‏ملحق و شهید شد.‏

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *